سپیده زد سپیده وقت سحر رسیده خاموش شده ستاره
صبح او مده دوباره خروس پر طلایی با پاهای حنایی
قوقولی قوقو میخونه تو کوچه و تو خونه اذان میگن دوباره
از مسجد و مناره بابام پا میشه از خواب میره لب حوض آب
میشوید او دست و رو با آب میگیره وضو تمیزه و پاکیزه باز
میاد سر جانماز من هم کنار بابا نماز میخونم حالا
شعر...برچسب : نویسنده : خسروبگی khosrobegy بازدید : 299
عروسک قشنگ من قرمز پوشیده تو رختخواب مخمل آبیش خوابیده
یه روز مامان رفته بازار اونو خریده قشنگ تر از عروسکم هیچ کس ندیده
عروسک من چشماتو باز کن وقتی که شب شد اون وقت لالا کن
بیا بریم توی حیاط با من بازی کن توپ بازی و شن بازی و طناب بازی کن
شعر...
برچسب : نویسنده : خسروبگی khosrobegy بازدید : 274
سلام سلام بچه ها گلهای شاد و خندون یه قصه ی واقعی میخوام بگم براتون
قصه زیبای ما حفظ محیط زیست نمره ی هر کی گوش کرد صد آفرین و بیسته
راستی محیط زیست چیست؟ حفظ محیط زیست چیست؟حفظ محیط تمیزیست
تمیزی هم که سخت نیست مواظبت کنیم از جنگل و کوه و دریا هوای صاف و زیبا
پرنده ها و گلها
شعر...برچسب : نویسنده : خسروبگی khosrobegy بازدید : 285
به مادر گفتم آخراین خدا کیست؟ که در هم خانه ی ما هست و هم نیست
تو گفتی مهربان تر از خدا نیست دمی از بندگان خود جدا نیست
چرا هرگز نمی آید به خوابم چرا هرگز نمی گوید جوابم
نماز صبحگاهت را شنیدم تو رادیدم خدایت را ندیدم
به من آهسته مادر گفت فرزند خدا را در دل خود جوی یک چند
خدا در رنگ و بوی گل نهان است بهار و باغ و گل از او نشان است
خدا در پاکی و نیکیست فرزند بود در روشنایی ها خداوند
شعر...برچسب : نویسنده : خسروبگی khosrobegy بازدید : 272